میگوید از ساعت 12شب تا 5 صبح، حکومت در دست معتادها و موادفروشهاست و کسی جرات بیرون آمدن از خانه را هم ندارد.
به گزارش سرویس جامعه مشرق؛ در دل پایتخت، کمی آنسوتر از برج های سربه فلک کشیده و خیابان های پر ازدحام از ماشین های لوکس، فقر حرف اول و آخر را می زند. دیدن کوچه هایی تنگ و تاریک با خانه هایی کوچک و قدیمی که با بی ذوقی تمام در هم تنیده اند بی اختیار آدم را به لوکیشن فیلمفارسیها می برد.
فیلم هایی که برای جوان های امروز نامانوس است و شاید به سختی در باورشان بگنجد، هنوز هم می توان آن کوچه های باریک، آدم های رنجور و دردهای پررنگ از اعتیاد و مواد مخدر را به عینه در شهر برج ها و خانه های میلیاردی با چشم دید و آدم هایش را لمس کرد؛ بنبستهایی با عرض کمتر از نیم متر، خانه های قدیمی و کوچک که از هر کدام چندین بچه قد و نیم قد بیرون می آید و ولوله ای که در کوچههای درهم تنیده ذهنت را هر چه بیشتر به سمت تفاوت طبقاتی سوق می دهد.
وارد محله که می شوم بی اختیار خودم را در محله های محروم پنجاه سال پیش تهران حس می کنم. جایی شبیه به شهرک های سینمایی که کارگردان ها به راحتی می توانند به گذشته فلاش بک بزنند. کوچه بن بست هایی با عرض کمتر از نیم متر که هنگام عبور از آنها خوف تمام وجودت را فرا میگیرد و احساس می کنی هر لحظه ممکن است دیواری بر سرت خراب شود!
تفاوتی ندارد که چنین محله ای در شمال تهران باشد یا در جنوبی ترین نقطه شهر؛ بافت فرسوده را در هر نقطه اي از تهران مي توان پيدا کرد؛ محله هایی پر از آسیب های اجتماعی که نه تنها ساکنین محله و جوانانش را تهدید می کند، بلکه آسیب هایش برای کل شهر یک تهدید است.
15درصد از تهرانی ها در بافت فرسوده زندگی می کنند
آمارها حکایت از زندگی 15درصد ازتهرانی ها در بافت های فرسوده شهری دارند. بر اساس همین گزارش ها می توان بافت ها و محله های فرسوده را در اعیانی ترین مناطق شهر هم پیدا کرد. محله هایی مانند زعفرانیه، درکه،نیاوران و ونک. اما آنچه بیش از همه درد آور است و مشکلی حاد برای پایتخت ایجاد کرده است، بافتهای فرسودهای است که پایینتر از میدان انقلاب قرار گرفتهاند و عده زیادی را در خود جای دادهاند.
تا جائیکه بر اساس آخرین آمارها، یک میلیون 125هزار تهرانی دراین مناطق زندگی می کنند و هر لحظه با خطر آوار شدن خانه هایشان دست و پنچه نرم میکنند. با اینکه بافت های فرسوده تهران تنها 5درصد از مساحت شهر را اشغال کرده اند اما استقرار جمعیتی معادل 15درصد از جمعیت پایتخت در این مناطق، خود حکایت از تراکم جمعیتی بالا دارد و خطراتی که مردم و ساکنین این مناطق را تهدید می کند.
به جنوبی ترین نقطه خیابان 17شهریور، در منطقه 15شهرداری تهران می روم. محله ای که قدیمی ها به نام محله "طیب" یا بی سیم میشناسند و این روزها محله ولیعصر نام گرفته است. بچه های قد و نیم قد در کوچه پس کوچه های تنگ و قدیمی در حال بازی اند که ناگهان موتور سواری با سرعتی باور نکردنی بوق کشان از کنارشان می گذرد. با چنان مهارتی موتور سیکلت را از بین آدم ها رد می کند که قهرمانان موتور سواری باید برای آموزش حرکات نمایشی چند صباحی را پیشش دوره بگذرانند!
خدا را شکر که کوچه ها باریک اند و امکان آمدن ماشین به این کوچه های تنگ نیست وگرنه خدا می داند چه بلایی سر این بچه ها می آمد. قدیمی های محله نام این کوچه بن بست های نیم متری کوچه آشتی کنان گذاشته اند، چون اگر دو نقر با هم قهر هم باشند هنگام عبوراز این کوچه ها با هم برخورد می کنند و مجبورند آشتی کنند!
زندگی در خانه حیاط دار با 25متر مساحت!
باورش کمی سخت است اما غیر ممکن نیست. زندگی در خانه ای 25متری که حتی برایش حیاط هم در نظر گرفته اند! مرد جوان به هر بدبختی که شده موتورش را داخل حیاط نقلی می کند. حیاطی که تنها ظرفیت یک موتور سیکلت را دارد و بس! می پرسم شما اینجا زندگی میکنید؟ تنها با دو کلمه جوابم را می دهد و می گوید: بله ، امر؟
می گویم راستش می خواستم ببینم شرایط زندگی دراین محله چطور است؟ خانه ها چند متری است و شما از سکونت دراین محل راضی هستید یا نه؟ لبخندی می زند و می گوید راستش نمی دانم اینجا چند متر است ولی فکر کنم بین 25تا سی متر باشد. ما که همینجا به دنیا آمدیم و بزرگ شدیم. خیلی هم خوب است.حالا ما که یک خانواده هستیم ولی چند تا خانه آنورتر، دو خانواده در یک حیاط 50متری زندگی می کنند و خیلی چیزها هم برایشان مشترک است. تعجبم را که می بیند می گوید: یعنی توالت و حمام و آَشپزخانه!
حمید حالا احساس راحتی می کند و ادامه می دهد: کسانی که توی یک حیاط با هم زندگی می کنند مستاجرند و صاحب خانه که به آن اهالی محل کاخ سفید می گویند، هر اتاق را به یک خانواده اجاره داده است. معمولا هم افغانستانی هستند و برای اینکه بتوانند در ایران بمانند حاضرند هر مشکلی را تحمل کنند اما ایرانی ها معمولا خانه دربست دارند.
به عنوان راه بلد من را به یکی از همین خانه ها می برد. یاالله می گوید و مرد خانه را صدا می زند. عارف که چند وقتی است از افغانستان به ایران آمده سراسیمه در را باز می کند. حمید می گوید می توانیم خانه ات را ببینیم؟ بی چون و چرا قبول می کند. عارف با چهار بچه قد و نیم قد در یکی از اتاق های کوچک خانه زندگی می کند.
یک اجاق گاز مشترک در گوشه ای از حیاط و یک توالت و حمام مشترک تمام امکانات این خانه قدیمی است که عارف برای سکونت در یک اتاق آن 5میلیون تومان پول پیش داده و ماهیانه 300هزار تومان هم پرداخت می کند. می پرسم زندگی اینجا سخت نیست؟ با همان لهجه اش می گوید: مجبوریم، چاره ای نیست.
در عبور از کوچه پس کوچه های تنگ محله، به یک بقالی قدیمی می روم. مرد صاحب بقالی می گوید 40سالی می شود که ساکن این محله است و این روزها مواد فروش ها و معتادهایی که از محله های دیگر می آیند و اینجا مواد خرید و فروش و مصرف می کنند زندگی را برایشان سخت کرده اند.
می گوید از ساعت 12شب تا 5صبح حکومت در دست معتادها و مواد فروش هاست و کسی جرات بیرون آمدن از خانه را هم ندارد. حتی زن و بچه هایمان از شنیدن صدای این آدم ها رعشه میگیرند. شبی نیست که این آدم ها در کوچه پس کوچه ها بر سر موارد باهم دعوا نکنند. تمام این بن بست ها هم شده پاتوق معتادها که در آن مواد مصرف می کنند و هیچکس هم جلودارشان نیست. جالب اینجاست که گشت موتوری پلیس هم می آید و می رود اما حریفشان نمی شود.
پس از ساعتی گشت و گذار در کوچه پس کوچه های محله ولیعصر بالاخره به خانه ای نوساز بر می خورم. خانه نزدیک یکی دو متری عقب نشینی کرده و در جاییکه خانه را بنا کرده اند کوچه عریض تر شده است. خانم میانسالی که از آپارتمان بیرون می آید، می گوید: اینجا را با 4تا از همسایه ها ساخته اند. چون خانه هایشان خیلی کوچک بوده 4تا از همسایه ها جمع شده اند و زمین هایشان را با هم تجمیع کرده اند و ساخته اند. شهرداری هم نه تنها پول جواز از آنها نگرفته است بلکه کوچه نیم متری را هم سر خانه شان انداخته و پولی بابت آن نگرفته است.
زن با دست سه تا کوچه بالاتر را نشان می دهد و می گوید آنجا هم دارند ساختمان می سازند. حیدری سازنده آپارتمان است. می گوید: یک سالی می شود که اینجا مشغول به کارم. این خانه هم برای یک نفر نیست. سه تا مالک دارد و سه نفری زمین هایشان را روی هم گذاشته اند و این خانه ای که می بینید درست شده.
حیدری می گوید: اینجا شهرداری خوب همکاری می کند و تسهیلات خوبی دراختیار مردم و سازنده ها قرار می دهد. حتی پولی بابت جواز ساخت گرفته نمی شود و اگر هم بگیرند کمتر از 15درصد ارزش واقعی جواز است. ضمن اینکه وام خوبی هم می دهند اما مردم این منطقه ضعیفند و نمی توانند ریسک کنند.
حیدری می گوید: سازنده ها برای ساخت دراین محله مشکلات زیادی دارند. عرض معابر خیلی کم است و در بعضی کوچه ها امکان ورود نیسان هم وجود ندارد ولی در این کوچه تمام نخاله ها و مصالح را با یک نیسان آوردیم که این خودش هم هزینه بر است هم مشکل ساز.
بالاخره یکی از قدیمی های محل را پیدا می کنم.حاج حیدر از وضعیت این روزهای محله اصلا راضی نیست. می گوید بیشتر ساکنان این منطقه مهاجران کرد، ایلامی و افغان هستند. اکثر مردم هم زحمت کشند. اما وجود معدود افراد بزهکار در اين محل باعث شده محله بدنام شود و مردم نگاه مثبتي به محله و افرادش نداشته باشند. تعداد زيادي از ساکنان محله در کارگاه هاي کوچک به کارگري مشغولند و وضعيت اقتصادي مطلوبي ندارند. برخي پولدارها هم از موقعيت سوء استفاده کرده اند و با خريد چندين خانه، هر خانه را به چندين خانواده اجاره داده اند و از اين طريق کسب درآمد مي کنند.
بافت فرسوده؛ کلکسیونی از کمبود امکانات
سکوهای کوتاه سیمانی جلوی در هر خانه که پاتوق خانم های خانه است وقت فراغتشان را اینجا با همسایه ها می گذرانند. کافی است وارد جمعشان شوی و از مشکلات بپرسی. برایت لیستی از کم و کاستی ها ردیف می کنند. خانم جوانی می گوید: همه از سر ناچاری اینجا نشسته ایم. اینجا هیچ امکاناتی ندارد. نه مدرسه ای،نه درمانگاهی، نه باشگاه ورزشی و ...
"حتی یکبار که پدرم سکته کرده بود و با اورژانس تماس گرفتیم، ماشین اورژانس حتی نتوانست داخل محله بیاید و مجبور شدیم پدر را با برانکارد تا خیابان اصلی ببریم. حالا شما تصور کن یکی از خانه ها آتش بگیرد. به نظر شما اتش نشانی حتی تا نزدیکی خانه هم می تواند بیاید. "
مشکلات در بافت فرسوده يکي دو تا نيست. به سراغ يکي از ساختمان هايي که به تازگي تخريب شده و در آن مشغول گودبرداري هستند مي روم. حرف هاي پيمانکار سازنده شنيدني است. او هنگام تخريب با مشکلي مشترک دراين محله مواجه شده است؛ مشکلي به نام ديوار مشترک.
کارگران وقتي ديوار خانه را خراب کرده اند ديوار همسايه کناري هم تخريب شده و به همين دليل مجبور شده براي همسايه اش مجدد ديوار بکشد! حسن آقا مي گويد: خانه هاي اين محله به مويي بند است و تخريبش کاري ندارد، هيچ خبري هم از اصول مهندسي در اين خانه ها نيست. خدا به مردم رحم کند اگر خدايي ناکرده زلزله اي در تهران بيايد هيچ کس از اين خانه ها و کوچه ها زنده بيرون نمي آيد.
یکی از کسبه محل که حسابی از وضعیت اجتماعی و آسیب های متعدد این منطقه ناراحت است و به سطوح آمده، پیشنهاد می دهد تا همراه او به میدان شوش برویم و بخشی از این مشکلات را از نزدیک ببینیم.
ماجراهای پا گذاشتن در میدان شوش
از میدان شوش به سمت جنوب ادامه مسیر می دهیم. درست در امتداد اوراقچی ها وارد کوچه ای به نام مهدیه می شویم. پرویز دیوار سفید رنگی را نشانم می دهد و می گوید اینجا شب ها محل تجمع 70-80نفر معتاد متجاهر است که بی محابا مواد مصرف می کنند و هیچکس هم جلودارشان نیست.
هنوز چند ساعتی تا شب باقیمانده و خبری از ازدحام معتادان نیست اما به راحتی10تا 15نفری از آنها را می توان درحال استعمال انواع مواد مخدر از هروئین و کراک گرفته تا شیشه دید. پرویز میگوید اگر پیاده شوی و عکس بیندازی دسته جمعی می ریزند سرت. خیلی خطرناک است. پس دوربینم را می گیرد و با استرس فراوان شروع می کند به عکاسی! عکسی که به قیمت چندین ناسزای آبدار و پرتاب سنگ از طرف معتادان به سمتمان تمام می شود!
جالب اینجاست که در چند قدم بالاتر گشت پلیس در حال گشت زنی است و وقتی وجود این آدم ها را به ماموران تذکر می دهم تنها به جمله ای کوتاه بسنده می کنند و می گویند: می دانیم، ممنون!
تنوع استفاده از مواد مخدر در کنار یک خیابان منطقه شوش
کمی آنطرف تر اما محله هرندی است. محله ای با بافت فرسوده و آسیب های اجتماعی فراوارن. کلکسیونی از درد و آدم های درد دیده. کوچه های قدیمی، خانه های مستهلک و دیوارهایی که بر روی هر کدامشان ردی از آتش اعتیاد به چشم می خورد. اینجا پیدا کردن معتاد متجاهر به راحتی پیدا کردن آب خوردن است. قدم به قدم پر است از این آدم ها که رد اعتیاد در چهره و شخصیتشان به خوبی نمایان است.
بچه ها در کوچه پس کوچه ها، کودکی می کنند و درست در مجاورتشان عده ای مشغول خرید و فروش مواد و استعمال آن هستند. آنهم بدون ترس و واهمه.
خانم جوانی برای خرید به یکی از مغازه ها آمده. می پرسم زندگی کردن در چنین محله ای سخت نیست؟ با ناراحتی می گوید: سخت؟ فاجعه است. می دانید اسباب بازی بچه های اینجا چیست؟ سر سوزن های خون آلود معتادهای تزریقی! من حتی لحظه ای اجازه نمی دهم بچه ام به کوچه بیاید. دیگر شورش را در آورده اند، انگار نه انگار اینجا بخشی از تهران است. هرندی شده جزیره ای جدا افتاده از شهر که هیچکس به فکرش نیست. نیازی نیست با آدم های اینجا حرف بزنید، فقط حال و روز ما را ببینید بس است.
یکی از مردهای محله که حرف هایمان را شنیده است مرا به کناری می برد و مغازه ای کوچک را نشانم میدهد. میگوید آن پنجره کوچک را می بینی؟ آن پنجره را شب ها باز می کند و به معتادها مواد می فروشد.
اینجا، درون این خانه های قدیمی و تو در تو هزاران مشکل و بزه اتفاق می افتد.از قاچاق افغانها به ایران و اسکان آنها گرفته تا فروش مواد و استعمال آن که دیگر چیزی عادی شده است. پلیس و شهرداری هم حریف این آدم ها نمی شوند. امروز جمعشان می کنند فردا آزادند. تنها راه حل تخریب این خانه ها و بافت قدیمی و نوسازی آن است. تا این محله ها به این شکل هستند اعتیاد و جرم هم بیداد می کند.
از آسیب های اجتماعی که بگذریم، این سوال که با یک زلزله چه بلایی بر سر این خانه های تو در تو و مردم ساکن در آن خواهد آمد ذهنم را درگیر کرده است. ای کاش بیشتر برای این قشر از جامعه وقت و هزینه می کردیم تا در دوران بحران بیشترین هزینه ها را پرداخت نکنند.
۳۲ دستگاه در فرآیند نوسازی مسئول هستند
عبادالله فتح اللهی مدیرعامل سازمان نوسازی شهر تهران که نقش و تلاش های ویژه ای در خصوص بافت های فرسوده پایتخت دارد، مهمترین فردی است که می توان در این خصوص با وی به گفتگو نشست. فتح اللهی با اشاره به اینکه ۳۷۶۸ هکتار از مساحت تهران را بافت های فرسوده در بر گرفته است، می گوید: یک و نیم میلیون نفر از جمعیت پایتخت ساکن بافت های فرسوده هستند.
مدیرعامل سازمان نوسازی شهر تهران با بیان این که حدود ۲۰۵ هزار پلاک از یک میلیون پلاک موجود در شهر تهران در بافت های فرسوده واقع شده، یادآور شد: بر اساس مصوبه شورای عالی شهرسازی و معماری، مجموعه محلاتی که بیش از ۵۰ درصد آنها ریزدانه، نفوذناپذیر و فاقد استحکام مهندسی باشند، با عنوان بافت فرسوده تعریف شده اند.
دبیر ستاد بازآفرینی پایدار کلانشهر تهران ضمن مرور تجربیات گذشته در نوسازی بافت های فرسوده پایتخت، عدم حضور و حمایت دستگاه های ذی مدخل در فرآیند نوسازی که شامل ۳۲ دستگاه هستند را یکی از اصلی ترین آسیب های گذشته عنوان و ابراز امیدواری کرد که با شکل گیری و راه اندازی ستاد ملی بازآفرینی پایدار شهری و ستاد بازآفرینی پایدار کلانشهر تهران در دولت جدید، هماهنگی و هم افزایی میان دستگاه های دولتی و مجموعه مدیریت شهری برای انجام این مهم تجلی پیدا کند.
فتح اللهی با بیان این که سرانه خانوارهای مستقر در پلاک های ریزدانه در بافت های فرسوده بسیار بالاست، تصریح کرد: اغلب خانواده های ساکن در پلاک های ریزدانه بخشی از هزینه معیشت خود را با انجام فعالیت های اقتصادی در محل زندگی شان کسب می کنند که همین امر مقاومت و اجتناب ساکنان جهت اقدام به نوسازی منزل ناپایدار و فرسوده را در پی دارد.
مدیرعامل سازمان نوسازی شهر تهران در این باره افزود: این شهروندان عموماً کسب درآمد روزانه در محل سکونت را به نوسازی کالبدی و به دست آوردن خانه ای مستحکم و مقاوم ترجیح می دهند و گمان دارند با جابجایی و نوسازی مکان زندگی، موقعیت شغلی شان نیز به خطر می افتد.
از کوچه ای تنگ راهم را به سوی خیابان اصلی ادامه می دهم، از کنار خانه هایی که بی شباهت به قوطی کبریت نیستند می گذرم، از کوچه پس کوچه هایی که هزاران معتاد و مواد فروش را در خود جای داده اند و به جولانگاهی برای این افراد تبدیل شده اند، از بین مردمی که آسایش و آرامش را هرگز لمس نکرده اند، از لابه لای بچه هایی با آینده ای مبهم...اینجا همه چیز در خطر ریزش است
سلام دوستان وسروران عزیز
به وبلاگ خودتان خوش آمدید امیدوارم لحظات شادی داشته باشید لطفا پس از خواندن و مشاهده هر مطلب نظرات خود را مرقوم فرمایید. متشکرم